خانواده گسترده
تا اواسط قرن نوزدهم تصور عمومي از خانواده ، خانواده گسترده بود. اين نوع خانواده با وجود تفاوتهايي كه در نقاط مختلف جهان داشت در دو ويژگي ثابت بود اول آنكه مشتمل بر سه نسل و بيشتر بود كه با هم در زير يك سقف و بر محور يك فعاليت توليدي جهت مصرف (واحد توليدي ـ مصرفي) زندگي ميكردند. دوم اينكه تمركز قدرت در دست پدر و انتقال آن با پسر ارشد بود (سلسله مراتب جنسي ـ سني) اين نوع خانواده شكل مطلوب خانواده محسوب ميشد و افراد خانواده گسترده پدر با همسر يا همسران خود ، پسران با همسران و فرزندانشان بودند در كنار اين خانواده ، خويشاوندان پير و سالخورده و معلول نيز زندگي ميكردند. در اين خانواده ، پدر تصميم گيرنده مطلق اقتصاد خانه و زندگي تك تك اعضاي خانواده بود. او فعاليتهاي خانگي را تنظيم ميكرد، وظايف هر يك از اعضاء را مشخص ميكرد و در صورت قصور هر يك ، شخصاً بعنوان قاضي و داور جرم آنها را بررسي و مجازاتشان را تعيين ميكرد. او حق تنبيه و طرد فرزندان و همسرانش را داشت. دخترها را شوهر ميداد و براي پسرها زن ميگرفت.
اين خانواده بعنوان آخرين واحد اجتماعي كه بقاي آن سبب بقاء رشد و انسجام جامعه خواهد شد فرض گرفته ميشد و نظام پدر سالار بهترين و كارآمدترين نظام براي اداره خانواده و كشور محسوب ميشد. (اعزازي ، 1376 : 12)
1- همسرگزيني و جبر ازدواج : در اين دوران همسر گزيني به شدت تحت فشارهاي اجتماعي بوده و نه بر اساس علاقه بلكه به دليل جبر اجتماع صورت ميگرفته است. در اين جوامع فرديت مطرح نبوده براي دختران ازدواج مرحلهاي بود كه از مجردي به كدبانوي منزل ارتقاء مييافتند، هرچند پس از ازدواج هم زنان متأهل تحت سلطه مادرشوهر و شوهر بودند اما به تدريج با انتقال اقتدار شوهر به زن ، و پس از فوت مادرشوهر زن به بالاترين مقام در خانه ميرسيد. براي مادر شدن نيز ازدواج مزاياي اجتماعي فراواني داشت كه از مهمترين آنها استفاده از مايملك خانوادگي و فرزنداني كه در آينده به پدر كمك خواهند كرد، بود.
2- ازدواج و اتحاد خانوادگي : اصل ازدواج اتحاد خانوادگي بود، اتحاد خانوادگي چه از بعد سياسي، اقتصادي يا اجتماعي بسيار زياد بود به حدي كه براي ازدواج عشق و علاقه زن به شوهر و يا برعكس ضروري نبود.
سامويل جانسون در قرن 18 ادعا ميكند عشق كوچكترين تأثيري بر زندگي خانوادگي ندارد و به هر فردي ميتوان اين مأموريت را داد تا براي مرد شريك همسري انتخاب كند زيرا هزاران زن وجود دارند كه اگر يك مرد به جاي همسر فعلي آنها ازدواج ميكرد به اندازه ازدواج فعلي خود احساس آسايش
مي كردند. (اعزازي، 1376: 29)
3- روابط بين افراد خانواده : در اين دوران روابط زن و شوهري ميبايست بر اساس نقش هاي خانوادگيشان ميبود كه بهترين شكل آن ، احترام همراه با ترس زن از شوهر بود، مردم هم بايد وظيفه خود را بعنوان مالك اموال خانواده بخوبي انجام داده و به زن و فرزندان خود رسيدگي كند، درصد پايين بودن تكنولوژي وسايل توليد و بازده توليد ناچيز سبب ميشد كه افراد اكثر اوقات را در محيط كار بگذرانند بخصوص در روستاها و در فصول كار ، اما در شب هاي بلند زمستاني كه ميزان كار كمتر بوده مردان اوقات فراغت خود را در قهوهخانهها ميگذراندند، زنان نيز به ملاقات همسايهها رفته و به فعاليتهاي سنتي و دستي ميپرداختند.
2-2-1-1-1- ويژگيهاي خانواده گسترده
1- خانواده گسترده يك واحد توليدي ـ مصرفي با نظام پخش كالا بود.
2- اين واحد داراي سلسله مراتب مشخص سني و جنسي است.
3- كليه افراد از سنين پايين تا پير سال در امر توليد مشاركت دارند.
4- فعاليتهاي توليدي از طريق مشاهده ياد گرفته ميشود و با سرپرستي بزرگسالان انجام ميگرفت و حالت خودكفايي داشت.
5- مايملك خانواده معمولاً بصورت غيرمنقول (زمين) و متعلق به پدر خانواده بوده اين مايملك از طريق ارث به او ميرسيده و اهميت پدر نيز ناشي از همين مسئله بوده است.
6- اقتدار پدر و امكان امرار معاش تنها از طريق خانواده علت ماندن اعضاء در خانواده گسترده در كنار يكديگر بوده است.
2-2-1-2- خانواده هسته اي
شوتز معتقد است، تفاوت خانواده مدرن هستهاي امروز با خانواده دوران قبل در دگرگوني شيوه خانهداري و اندازه خانواده نيست بلكه براي درك مطلب و شناخت ويژگيهاي خانواده امروزي بايد به انحلال كل خانه يعني خانهاي كه در آن همساني كامل ميان كار و زندگي وجود داشت توجه كرد. در “كل خانه” فعاليتهاي توليدي و خانوادگي در يك مكان صورت ميگرفت. كنشهاي متقابل ميان اعضاء نيز ناشي از وجود روابط كاري در درون خانواده بود. و كار و زندگي در يك مكان به كنشهاي متقابل كه وابسته به روابط كاري بودند منجر ميشد. تنها با از ميان رفتن روابط كاري در اين واحد يعني زمانيكه خانواده از مسايل توليد اقتصادي آزاد شد ، براي اولين بار در تاريخ احساسات و عواطف در روابط زن و شوهر و فرزندان مطرح شد. از قرن 19 به بعد تغيير شيوههاي توليد اقتصادي يعني بوجود آمدن توليد انبوه براي فروش در بازار منجر به اضمحلال “كل خانه” و پيدايش “خانواده مدرن” شد. (اعزازي ، 1376 :37) ميتوان اينطور اين موضوع را بسط داد كه به دنبال پيشرفتهاي تكنولوژيك ناشي از انقلاب صنعتي عصر جديدي آغاز گرديد كه حاوي دگرگونيهاي اجتماعي و فرهنگي عمدهاي بود و اين دگرگونيها نظام خانواده وخويشاوندي را نيز تحت تأثير قرار داد. بطوري كه بسياري از كاركردهاي سنتي خانواده به ديگر نهادها سپرده شد و با پيشرفت و توسعه صنعتي ساختار سنتي خانواده از نظر اقتدار حاكم بر آن به تدريج سست گشته بطوري كه ديگر پدر كه رئيس خانواده در خانوادههاي كشاورز و … بوده، رئيس محسوب نميشد و نميتوانست نظارت تنگاتنگ و سختگيرانهاي را بر رفتار فرزندان خود اعمال كند. مضافاً اينكه تحرك شغلي و جغرافيايي نه تنها منجر به ايجاد فاصله فيزيكي و جغرافيايي بين افراد و خويشاوندان شد. بلكه به دليل تحرك طبقاتي و اجتماعي صعودي فرزندان بين ايشان و والدينشان فاصله رواني و عاطفي ايجاد شد. وجود نهادهاي گوناگون چون مدرسه ، دانشگاه … نيز اين فاصله را عميقتر كرد.
بطوريكه نوجوانان بيشتر در ميان دوستان و همسالان خود بسر ميبردند تا خانه خود ، در كنار اين مسايل ، دموكراتيك شدن جامعه نيز بر كاهش اقتدار پدر تأثير مستقيم گذاشت و جامعه به تدريج بطرف ارزش گذاشتن به حقوق فردي گرايش پيدا ميكرد.
همه اين مسايل جامعه را به طرفي سوق داد كه خانوادههاي از شكل گسترده خارج و بيشتر به حالت هستهاي درآيند. بهتر است در اين قسمت بطور مجمل به ويژگيهاي خانواده هستهاي نيز بپردازيم. (اعزازي، 1376: 37)
2-2-1-2-1- ويژگيهاي خانواده هسته اي
شايد اولين و مهمترين ويژگي خانواده هستهاي اين باشد كه ازدواج از يكسري قيود اجباري آزاد شد و اصل ازدواج بر تواناييهاي فرد در انجام كار قرار گرفت.
دومين ويژگي اين خانواده ، دگرگوني در اقتدار پدر بود، تا زماني كه درآمد خانواده عمدتاً بصورت غيرنقدي و جنسي از زمين مشترك خانواده حاصل ميشد تمام درآمد حاصله به خانواده تعلق داشت و اين درآمد زير نظر پدر خرج ميشد. اما هنگاميكه بحث تبحر در كار پيش آمد اولاً اين امكان بوجود آمد كه درآمد فرزند از پدرش بيشتر شود و دوم امكان جدايي از خانواده مطرح شد، مضافاً اينكه پدر نقش آموزشي خود را نيز بتدريج از دست داد و در نبود وابستگي اقتصادي به پدر ، كم كم اقتدار پدرانه كاهش يافت.(اعزازي، همان)
2-2-2- سير تحول خانواده و موقعيت زن در ايران
خانواده در ايران باستان و به همراه آن جايگاه و ارزش زن در روزگاران كهن در ايران داراي ابعاد پيچيده، بغرنج و غريب است. اطلاعات ما درباره ويژگيهاي خانواده در روزگاراني دراز كه آغاز آن ناشناخته و بيرون از حيطه تاريخ است و اسناد و مدارك تاريخي مانده ناچيز و اندك است. بطوريكه كمتر ميتوان نوشته يا منبع و سندي محكم و معتبر يافت كه از آن بتوان به صراحت مطالبي در خصوص خانواده و نيز موقعيت زن در ايران دوران باستان برداشت كرد.
در هر حال از آنجايي كه ايران كشوري پهناور با شرايط اقليمي و خرده فرهنگهاي گوناگون است ؛ همچنين در طول تاريخ داراي اشكال متفاوت حكومت ، شرايط اقتصادي و اجتماعي مختلف بوده ، عوامل متعددي نيز بر ساختار و چگونگي شكل خانواده در آن اثر گذاشته است ؛ از جمله دگرگونيهاي صنعتي ، بازدهي زمين ، مخصوصاً تأثير دگرگونيهاي تكنولوژي در بازدهي زمين ، شرايط زندگي در شهر و روستا ، وجود بازارهاي شهري ، اصناف ، نابودي جمعيت با جنگها ، اپيدميها ، قحطيها.
بنابراين در بررسي وضعيت خانواده در ايران ، بايد بر عوامل مذكور و تأثير آن بر زندگي خانوادگي و تعيين چگونگي روابط در خانواده ايراني دوران قبل توجه داشت. در اين قسمت به دليل اهميت خاص اين موضوع يعني ساختار روابط قدرت در خانوادههاي ايراني اشارهاي كوتاه به دورانهاي گوناگون تاريخ و چگونگي موقعي زن در هر يك از اين دورهها ميشود.(اعزازي، همان)
2-2-3- تغييرنقش مردان در خانواده
هر چند كه دوران گذشته مردها ، در خانواده صاحب اقتدار بودند، اما اقتدار آنها همواره در طول تاريخ دگرگون شده است. در خانواده گسترده اقتدار پدر ناشي از مالكيت و همچنين مديريت او در توليد بود. مرد نه تنها مالك وسايل توليد بود، بلكه تصميم گيرنده در چگونگي توليد و تقسيم وظايف اعضا نيز بود. اما در خانواده كارگري كه ويژگي آن جدايي محل توليد و محل زندگي است ، پدر به تدريج اقتدار خود را از دست داد. در زماني كه پدر براي ساعات طولاني از خانه به دور بود، جريان زندگي خانوادگي، ديگر بر محور موجوديت پدر نميچرخيد. پدر در اين حالت حتي اقتدار بر روي كارهاي خود را نيز از دست داده بود در شرايط كارگري ، پدر حتي نميتوانست در مورد ساعات كار ، ساعات استراحت تصميمگيري كند ؛ او مجبور به اطاعت از برنامه كارخانه بود.
در سده نوزدهم نه تنها زمينههاي عيني اقتدار پدر از ميان رفت بلكه به سبب پيدايش افكار آزادي خواهانه ناشي از رنسانس ، انقلاب فرانسه و تجلي اين افكار در قوانين و حمايت از زنان و كودكان در برابر قانون ، محدوديتي در اعمال اقتدار از ديد قانون نيز به وجود آمد. بنابراين با توجه به شرايط اوايل قرن بيستم اقتدار پدر نه ضرورت و نه مطلوبيت داشت. (اعزازي، همان)
2-2-4- تغيير نقش زنان در خانواده
در تغيير نقش مرد و كودك در خانواده ، دگرگونيهاي اجتماعي ـ اقتصادي دستاوردهاي علمي و فني و تغييرات قانوني مؤثر بودند. اين عوامل در دگرگوني نقش زنان نيز تأثير داشتند. تغييرات قانوني ، باعث دگرگوني اساسي در وضع زنان شد و زنان به تدريج در حيطههاي گوناگون خانواده ، شغلي و جامعه ، داراي حقوقي مشابه با مردها شدند. امكان آموزش، ورود به دانشگاه و اشتغال در مشاغلي كه قبلاً خاص مردان بود، حق رأي و مشاركت در امور اجتماعي ، سياسي مملكت خود را به دست آورند.
مهمترين دگرگون در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به جدايي ميان محل كار و زندگي بود. در اثر اين جدايي مكاني ، زنان نقش جديدي ، نقش زن متأهل ـ شاغل پيدا كردند. تغيير موقعيت زنها، در خانواده با اين نقش جديد وابسته است. در صورتي كه كار زنان خود پديده جديدي نيست ، اما در قرن بيستم شكل خاصي به خود گرفت كه باعث بحث و گفت و گوي فراوان شد و تاكنون ادامه دارد.
اگر در مورد نقش مرد در خانواده از كاهش اقتدار مرد بحث كرديم، نميتوان به همان قياس نيز ـ هر چند كه بسياري ادعا ميكنند ـ از افزايش اقتدار زن در خانواده و مادرسالاري به جاي پدرسالاري نام برد. آنچه كه در هر صورت محرز است، دگرگوني در نقش زنان است. اينكه اين دگرگوني الزاماً باعث بهبود موقعيت آنها در خانواده يا افزايش اقتدارشان شده مورد شك و ترديد است. عامل مهم دگرگوني نقش زن در خانواده ، گذشته از عواملي كه در قبل نام برديم جدايي محل كار و زندگي و ايجاد دو نقش مادري و كار است كه گويا در برابر يكديگر قرار ميگيرند.(اعزازي: همان منبع ، 142)
2-2-5- نگرش جامعه نسبت به خانواده در ايران
با وجود كليه دگرگونيهايي كه در جامعه ايران صورت گرفته است، نگرش جامعه نسبت به خانواده بر مبناي «توهم» خانواده گسترده باقي مانده است.
هنوز تصويري از زن و مرد در جامعه ايران حاكم است كه سنخيتي با شرايط اجتماعي و حتي بسياري از شعارهاي دولتي ندارد. كليشههاي جنسيتي زنان و مردان امكان هر نوع تصميمگيري آزاد را از زنان گرفته ، راه زندگي را مشخص كرده است و در عين حال بر روابط اقتداري درون خانواده تأكيد ميكند. روابطي كه نه فقط ديگر ضرورت آن در خانواده حس نميشود، بلكه به معناي واقعي كلمه از رشد و شكوفايي شخصيت افراد جلوگيري ميكند و شرايط زندگي اقتداري را در خانواده حاكم ميسازد كه نتيجه آن نه فقط مشكلات فردي براي اعضاي خانواده است، بلكه به مشكلات اجتماعي و آسيبهاي شديدي ميانجامد. در مورد نهاد خانواده ، به عنوان يكي از قديميترين نهادها ، به نابرابري جنسيتي ناشي از قانون و نگرش اجتماعي خواهيم رسيد. از لحاظ قانوني زنان در خانواده ، در بسياري زمينهها ، تحت نظارت مردان قرار ميگيرند، بدون آن كه قادر به نظارت متقابل بر مردان باشند. (اعزازي،1376: 72)
ميتوان احتمال داد كه وجود اين موارد قانوني كه در اين جا به آن استناد ميكنيم، مشكلاتي را در جامعه به وجود آورده باشد كه به تغييري در آن و دادن حقوق بيشتر به زنان در هنگام عقد ازدواج و بر طبق شروط ضمن عقد منجر گشته است. در هنگام ازدواج زن و مرد ميتوانند با امضاي شرايط ضمن عقد كه شامل موارد متعددي است، بعضي از حقوق مانند تقاضاي صدور اجازه طلاق از جانب زن با ذكر دلايل آن را به زن واگذار كنند. هر چند وجود شرايط ضمن عقد ميتواند به حق زن در ازدواج منجر شود ، اما در اين بحث به قوانين مدني استناد ميشود، زيرا اين قوانين حقي را بر مردان ميدهد كه زنان فقط تحت شرايطي خاص ميتوانند آن را به دست آورند. تغيير در قوانين تنها با اضافه كردن شروط ضمن عقد امكانپذير نيست، بلكه احتياج به تبليغات گسترده دارد. در خانواده ، اولين نكتهاي كه بر نابرابري جنسيتي تأكيد دارد، ماده 1105 قانون مدني است كه رياست خانواده را بر عهده مرد ميگذارد. بدين ترتيب اصل تساوي در خانواده و مسئوليت مشترك زن و مرد در اداره خانواده زير سئوال ميرود، بنابراين ، از ديد جامعه مرد مسئول نانآوري و مسائل اقتصادي و زن داراي نقش همسر ـ مادري است با توجه به اصل 1106 ق.م كه نفقه را نيز بر عهده مرد ميگذارد، ميتوان از فشار اقتصادي زياد بر مردان نام برد. زن در خانواده خود را مسئول مسائل اقتصادي نميداند ، او بيشتر در نقش مادر و همسر در خانواده حضور دارد، اگر نقش مادري داراي تقدسي ظاهري است، نقش پدر در خانواده ، به صورت كامل به فراموشي سپرده شده است. مردان فقط وظيفه نانآوري را بر عهده دارند. براي ايجاد يك خانواده وجود پدر ، مادر و فرزندان ضرورت دارد. به همان ميزان كه نقش مادر براي الگوپذيري فرزندان مهم است. نقش پدر نيز در جامعه اهميت دارد. منظور از نقش پدر ، حفظ تأمين هزينه فرزندان و نظارت بر رفتار آنان نيست، بلكه پدر معناي همبازي ، مراقب ، دوست و همراه فرزندان مدنظر است ، نگرشهاي اجتماعي ، پدر را تنها در نقش نانآور در نظر ميگيرد نه به معناي پدر امروزي هر چند مادري به ظاهر مورد تقدير قرار ميگيرد، در قوانين ، مادري در شكل محدود آن مدنظر است، زيرا حضانت فرزندان بر عهده پدر است (ماده 1169 قانون مدني) ، پدر بر فرزندان ولايت دارد (ماده 1180 قانون مدني) در نتيجه مادري تا حد خاصي از لحاظ قانون شناخته شده است. پدر بر رفتار فرزندان نظارت كامل دارد و مادر در اين ميان بدون حقوق است، بدين ترتيب ، در خانواده مقامي فرادستي به پدر و مقام فرودستي به مادر و فرزندان داده شده است. ماده 1133 حق طلاق را به مرد ميدهد. (مرد ميتواند هر وقت كه بخواهد زن خود را طلاق دهد) ، اين باعث نابرابري در پايان بخشيدن به رابطه زندگي خانوادگي ميگردد. زيرا بر طبق اين قانون بدون توجه به روندي كه فعلاً از طريق دادگاه صورت ميگيرد (مولاوردي ،1385: 29)
نظرات شما عزیزان: